نماز تمام شد و آمدم طرف خانه دیدم دوستانم پشت سر من دارند مى آیند، دست کردم توى جیبهایم دیدم خالى است و پولى ندارم ، آمدیم منزل ، آنها را به اتاق بالا راهنمایى کردم ، خودم آمدم نزد خانواده و گفتم : مهمان داریم .
خانواده گفتند: ما چیزى در خانه نداریم ، من خیلى منقلب و ناراحت شدم ، که اَلا ن دوستانم آمده اند و ما هم چیزى نداریم و جیبهایمان هم خالى است ، خدایا چه کار کنم ؟
یک وقت به خود آمدم و گفتم : امروز باید در خانه بى بى دو عالم زهراى مرضیه (علیهاالسلام ) بروم ، متوسّل شدم به حضرت زهرا (سلام اللّه علیها) و دو رکعت نماز خواندم و در قنوت نماز گفتم : یا فاطمة الزهرا اغیثینى زهرا جان کمکم کن و آبرویم را حفظ کن .
نمازم که تمام شد، یک وقت صداى در بلند شد، بلند شدم رفتم در خانه ، دیدم رئیس شوراى محل آمده در خانه و یک زنبیل دستش است . سلام و احوالپرسى کردیم بعد با من دست داد، من هم دست دادم یک وقت احساس کردم پولى در دست من گذاشت و زنبیل را هم به من داد، گفتم : اینها چیست : گفت : اینها نذرى حضرت زهرا (سلام اللّه علیها) است . یک روضه حضرت زهرا (علیهاالسلام ) برایمان بخوان بعد خداحافظى کرد و رفت .
نگاه کردم دیدم هزار تومان کف دستم گذاشته ، فوراً رفتم درب مغازه بریانى و ده دست بریان گرفتم ، آمدم خانه و آبرویم حفظ شد.