سفارش تبلیغ
صبا ویژن
همواره بیندیشید که آن مایه زندگانی دل بینا و کلید درهای حکمت است . [امام حسن علیه السلام]
کانون فرهنگی علی بن موسی الرضا(ع)رهنان
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» اینطور عاشق شویم

نامه ای به دوست(نامه مرحوم علیرضا سلطانی عارفی که راه هشتاد ساله را درهجده سال پیمود)

طاقت دوری از توندارم

ازان زمان که توراشناختم همه اش درفکر توبودم دیگرشبی نشد که بی یادتو به صبح برسدوروزی نشد که بی یاد تو بگذرد0

گل من ارزوی من همه چیز من به خوبی  می دانم که این دنیای فانی به پایان خواهد رسید وان چه باقی خواهدماند عشق میان من وتوست0

ای کاش    ای کاش   می توانستم فریاد بزنم گریه کنم ازشد ت عشق تو گلویم را بغض سوزناکی دربر گرفته واماده است که هر لحظه به خاطر تو وبرای توشکافته شودچشمانم اماده است که هر لحظه سیل اشک خود را در سبزه زار مزه هایم جاری کندوصدایم اماده است که هر لحظه فریادکندوبه همه عالمیان بگوید که تو رادوست دارد0زندگی من همه وهمه به خاطرعشق به توست وجود من سروپامالامال ازیاد وذکرتوست اما چرا ؟چرا من اینقدر تو رادوست دارم ؟چراشراب عشق تو شبهای مرا به مستی باتوتبدیل می کند؟چرا ازبس برایت اشک ریختم چشمانم سیل خون درخود می پروراند0اکنون برایت میگویم

 

یادت می اید ان زمان که مرا افریدی فرشتگان گفتند تو چرااوراخلق کردی؟ وتوجواب دادی من از او چیزی می دانم که شما نمی دانید0یادت می اید به همه  پیام اوران رسالت خود گفتی که به من از طرف تو پیام دوستی ومحبت دهندیادت می اید به داود خود گفتی برو به بندگان من بگو که انها را بسیاردوست دارم ان زمان که مرااین همه عزیز کردی ان زمان که در نامه عاشقانه خودت به من گفتی انی قریب

ان زمان که در بلند اسمان زیبای ملکوت ندای اجیب دعوه الداع اذا دعان دادی

ان زمان که به من گفتی بنده من دیگر از بس گناه کردی من از تو خجالت می کشم

ان زمان که به من گفتی بنده من نامه عاشقانه مرا بخوان وبه دعوت من لبیک بگو قبل ازان که روزی بیاید که دیگر یاوری نداری همه اینها قلب مرا چون تیری از کمان گسیخته نشانه رفت ودلم راشکست دیگر خود را باختم  دران هنگام فریاد زدم عزیزم به پاکی وجلالت سوگند که دیگر امدم ودست از نافرمانی تو بازداشتم خم ابروی تو مرا دیوانه خود کردونگاه عاشقانه ات چون تیری در قلبم فرو رفت

پس بگذار بگر یم بگذار برایت بگویم که چه کردم دیگر بغضم شکافته شده اشکم ازشوق تو مانند مرواریدهای درخشان برق میزندوگودی چشمانم لحظه به لحظه بیشتر شده  گیسوان تو مرا به مستی با خود می کشاند ان هم چگونه مستی ای

مستی ای که شدت ان از خوردن هزاران جام نیز بیشتراست حال خودت جوابم را بده با این حال چگونه می توانم تو را به خاطر بهشت بپرستم چگونه می توانم به خاطر ترس از اتش جهنم اتشی که از گناهان مهیا میشود توراعبادت کنم ببین برایت چه کردم چه غصه ها که نخوردم حالا میخواهم یک چیز از تو بخواهم وان این است که تو را به مهدی ات قسم وتو را به فاطمه ات قسم وتو رابه همه عاشقانت قسم که دیگر این حال راازمن نگیر

 

 

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » جواد رحیمی ( شنبه 87/3/4 :: ساعت 12:2 صبح )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

میلاد مهدی
شعر امام زمان(عج)
[عناوین آرشیوشده]