ضمن معرفی خودتان لطفا مختصری از زندگیتان را بیان بفرمایید.
بسماللهالرحمنالرحیم. من محمدرضا آقاسی ، فرزند ششم، پسر چهارم که در 24 فروردین 1338 در یک خانواده مذهبی در تهران به دنیا آمدم پدرم در بازار تهران مغازه کبابی داشت. آخرین مدرک تحصیلی من، سوم راهنمایی است. دو سال هم در هنرستان تجسمی پسران درس خواندم اما از بس با ناظم و اساتید آنجا اختلاف نظر داشتم، در سن 16 و 17 سالگی موجب این شد دو سال ما را مردود و سپس اخراج کنند.
شما سرودن شعر را از چند سالگی آغاز کردید و چگونه متوجه چنین استعدادی در خود شدید؟
دو برادر بزرگتر من به نامهای «محمد حسن» و «محمد مهدی» در مسائل شعر قبل از من کار میکردند و خواه ناخواه این مطلب در منزل ما بود. شاهنامهخوانی یا حافظخوانی و یا تذکرةالاولیاخوانی برادرم محمدحسن و نیز چون مادرم هم مداح اهل بیت بود و عمدتا دیوان جوهری را یا بعضی از اشعار صغیر اصفهانی و امثال اینها را در منزل میخواند تا حفظ شود تا در مجالسی که میرود بتواند به راحتی و با تسلط اداره کند. به همین دلیل صدای شعر همیشه در گوش ما زمزمه میشد و آشنایی من با حافظ شاید از سال 50 به بعد، یعنی در سن 12و 13 سالگی بود اما تقریبا سال 51 و 52 اولین کلمهها رو من به هم میبافتم. تا به مرور زمان کم کم شروع کردیم با همان سن کم و با همان دیدگاههای آن زمان قبل از انقلاب خودمان، کلمههایی را سر هم میکردیم. همچنین من قبل از انقلاب اسلامی (سالهای 55 و 56) به بعضی از انجمنهای ادبی آن زمان میرفتم و هم اشعار شعرا میشنیدم و هم نوشتههای خودمان را که فکر میکردیم شعر هست، میخواندیم و به نوعی خودمان را محک میزدیم و بعضی وقتها شعرها نقد میشد و یواش یواش رسیدیم تا آنجا که بعد از انقلاب از محضر بعضی از دوستان و اساتید خوب همچون استاد مهرداد اوستا و استاد یوسف میرشکاک، درسها گرفتیم و تا به اینجا رسیدیم.
اولین شعری که سرودید را به خاطر دارید؟
اولین شعر یا اولین بافته، این با هم فرق میکنه. آن چیزی که مورد نظر هست، اگر شعر باشه؟ من هنوز خودم این چیزهایی که مردم میگن شعر هست شعر نمیدانم. اگر مسئله اولین کلام بافته شده باشه، فرق میکنه ولی خب. در آن اوایل کارهایی که بوده در حد شعر نبوده و نیست و من الان شعرهایی که در جاهای مختلف میخوانم عمدتا از سال 1368 به بعد سروده شده. یعنی آن سابقه 16 و 17 سال قبلش را من به عنوان شعر قبول ندارم.
برای بیان یک شعر چه حالاتی باید رخ دهد تا آن اشعار بر ذهن جاری شود؟
اصولا هنر آینه روح انسان است و در حالت عادی چیزی به وقوع نخواهد پیوست. مگر اینکه شادی یا غمی مضاعف از حالت اولیه انسان، برای انسان پیش بیاد. اگر شما یک حوض را در نظر بگیرید این در حالت عادی هیچ موجی نداره ولی اگر یک ریگ داخل این حوض بیندازید، یک موج در داخل حوض ایجاد میشه و این ریگ هرچه درشتتر باشه و به سنگی بزرگ برسه، یقینا امواجی که در این حوض به وجود میاد، خیلی بزرگتر و قویتر خواهد بود و اگر این سنگ هرچه سنگینتر و با شدت بیشتری با این حوض برخورد کنه، چه بسا که آبهایی را از این حوض بیرون بریزه. لذا به نظر من، هنر کلا همچنین حالتی میتونه باشه که از انسان بیرون بریزه. این طور نیست که در حالت عادی انسان قلم به دست بگیره و هرچی که بناست به عنوان هنر و شعر یا خوشنویسی و یا... ایجاد کنه. بلکه باید در یک حالت به خصوصی قرار بگیری تا این حالت رخ دهد باید یک ضربه ای صورت بگیره. مثل کوه، کوه خود به خود صدا نمیکنه اگر صدایی در کوه پخش بشه انعکاس آن را میشنوی و هر چی این قویتر باشه آن انعکاس قویتره و هر چه دل انسان با اون موضوعی که میخواد مطرح کنه صمیمیتر باشه، یقینا کارش خیلی شیرینتر و قشنگتر خواهد بود؛ چه در شادی چه درغم، چه در حماسه چه در درام و چه چیزهای مختلف.
شما هر موقع که اراده کنید میتوانید شعر بگویید یا اینکه باید در یک ایام و حالات خاصی قرار بگیرید؟
من الان خیلی سال است که ارادی شعر نمیگم. یعنی امشب بشینم و برای فردا که یک روز به خصوص یا مناسبتی خاص هست، شعر بگم. عرض کردم سالهای زیادیست که دیگه ارادی کار نمیکنم به قول اهل شعر، کوشش کار نمیکنم. اگر چیزی جوشید و آمد بیرون که آمد، اگر هم نیامد که نیامد. چون در هنر، بنا به کمیت کار نیست، بنا بر کیفیت کار است و کیفیت آن زمانی در کار انسان هست که آن درون انسان به آن مطلبی که میخواهد عنوان بشه، احساسات درونی گرایشهای بیشتری داشته باشه.
شما با مثنوی بلند «شیعه» در جامعه ما شناخته شدید. یعنی هر جا که نام حاجمحمدرضا آقاسی میاد، شعر شیعه در ذهن تداعی میشه. خیلی علاقهمندیم قدری درباره آن شعر بفرمایید و اینکه چه حالاتی رخ داد که چنین مثنویی را بسرایید و کلا مثنوی شیعه، چند بیت است؟
البته شعر و عشق یکیه. اینکه چگونه شد که عاشق معشوق شدی را نتوانی بگی، چه شد که مجنون، شیفته لیلی شد را نتوان کلماتی یافت تا عنوان کرد. فقط میتونم بگم عنایت اهل بیت (ع) است. من خودم هم الان حقیقتا تاکنون ابیات این مثنوی را نشمردم.ابیاتش چقدر است 500 بیت؟600 بیت؟ 700 بیت؟ دقیقا نمیدانم. از سال 1368 تاکنون هنوز پرانتزش را نبستم چون که پرانتزش را من باز نکردم که حالا بخوام پرانتز این طرف رو ببندم. خود اهل بیت عنایت کردن و تا آخر عمر هم ادامه خواهد داشت.
در وادی شاعری، برخی ابیات بر دل سراینده شعر میشینه شما از بین اشعارتان آن شعری که به خیلی به دلتان نشسته کدام بیت و شعر بوده؟
هنر، فرزند روح انسانه و یک هنرمند، همه بچههایش را دوست داره، باز بستگی داره کدوم فرزند شما بیشتر به شما محبت کرده باشه. یقینا گرایشات به آن مطلب بیشتر خواهد شد و خوب یقینا هر جایی که ذکر علی(ع) و آل علی(ع)، ذکر آقا حضرت ولی عصر(عج) ذکر حضرت زهرا(س) ذکر آقا امام حسین(ع) باشه، یقینا دل بیشتر آرامش میگیرد و بیشتر به اون سمت گرایش پیدا میکنه. اما واقعا مشکله که در بین مثلا یکی، دو هزار بیت من یک بیت را بخوام بگم این از همه بهتره. مثلا شما یک وقت به گلفروشی میرید، سه رقم گل داره، یک رقمش را راحتتر میتونی انتخاب کنی اما یک موقع به گلفروشی میری پنج هزار نوع گل داره، انتخاب یک گل از این پنج هزار مدل گل، خیلی مشکله. من همه گلها رو دوست دارم.
شما هنگام اجرای برنامه کلا اشعارتان را از حفظ قرائت و با یک شور و حرارتی برگزار میکنید. بفرمایید هنگام اجرای مراسم، چگونه آن را اداره میکنید؟
حافظ فرمود: «تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافریست..... راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش».
اول توکل بر الله، توسل به اهل بیت و اذن گرفتن از خداوند و آقا رسول الله(ص) و آقا امیرالمؤمنین(ع) سلام بر خانم فاطمه(س) و سلام به آقا امام زمان(عج) و توسل خاص به خانم زینب(س).
شما دیوان اشعار دارید؟
من هنوز مجموعه چاپ نکردم انشالله اگر مولا امیرالمؤمنین(ع) اجازه بدهند. چشم.
شما در بین شعرای گذشته و معاصر با شعرهایتان با کدام یک از آنها ارتباط برقرار و از آنها در سرودههایتان تبعیت میکنید؟
من شاعر اولم، خواجه حافظ شیرازی ـ رحمةالله علیه ـ است و این نفی دیگر شعرای گذشته نیست بلکه به حافظ، بیشتر گرایش دارم و به نوعی آرامش بیشتری به من میدهد. اما در کنار حافظ، حکیم ابوالقاسم فردوسی، نظامی گنجوی، صائب تبریزی، مولوی و امان سامانی. چون هر کدام به نوعی خصوصیتهای خاص خود و لطافتهای به خصوصی دارند و از معاصرین هم، من اکثر کارهایی که از شعرای معاصر هست مطالعه کردم و به همه رفقا هم که سؤال میکنند میگم بخونید؛ چه آنهایی که به عنوان شاعر انقلاب معرفی شدند و چه آنهایی که شاعر انقلاب نیستند. در هر صورت باید تکنیکها را فرا گرفت تا بتوانیم با تاکتیک خودمان، حرفمان را واضحتر و قشنگتر به خواننده و شنونده منتقل کنیم.
شما با انجمن شعرا مرتبط و عضو هستید؟
من خوشبختانه یا متأسفانه، فرصتی ندارم در انجمنهای مختلف شرکت کنم. قبلا خیلی از این انجمنها رفتم. بعضی از انجمنهایی بوده که چیزهایی داشته که به معلومات و معارف من اضافه کنه و بعضیها هم بوده که انجمن ادبی نبوده در حقیقت به نوعی میشه گفت، یک وقتگذرانی و دورهمنشینی و گپ و گفتوگو بوده.
آیا تاکنون برای شما اتفاق افتاده که در حین برگزاری مراسم، اشعاری که میخواستید بخوانید فراموش کرده باشید؟ در آن هنگام چه کردید؟
بله به ندرت اتفاق افتاده که با توسل به آقا امام زمان (عج) جمع و جورش کردم.
شما برای اجرای مراسم به خارج از کشور دعوت شدهاید؟ اگر خاطرهای از این سفرها دارید بفرمایید.
بله، من تاکنون به پنج کشور اروپایی (انگلستان، سوئد، دانمارک، آلمان و دانمارک) و چند کشور آسیایی (امارات، بحرین، ژاپن، لبنان، سوریه، عربستان و عراق که به سه کشور اخیر برای زیارت رفته بودم که برایم برنامه گذاشتن) برای اجرای مراسم رفتم که در این برنامهها به غیر از هموطنهای ایرانی، افراد دیگری با ملیتهای دیگر حضور داشتند. یکی از خاطرات من در این سفرهای خارجی، برنامهای بود که در سال 1378 در روز میلاد آقا امام زمان(عج) در سوئد برنامهای داشتم برای ایرانیهایی که سالیان سال از کشور دور بودند. نیمه شعبان بود و اشعاری خواندم و در انتهای برنامه نیم ساعت اولم، رفتم عرض ادبی خدمت خانم حضرت معصومه(س) و بعدش عرض ادب پیشگاه آقا علیبنموسیالرضا(ع) داشتم. زمانی که این اشعار را میخواندم: «میدونی میخوام چیکار کنم/میدونی میخوام کجا برم ــ میخوام برای کفترا یه خورده گندم ببرم/اونجا که گنبدش طلاست/با کفتراش پر بزنم...» جماعت دیگه صدای نالههاشان بلند شد. دلهایی که چندین سال به دلایل مختلفی از ایران دور بودند و مجلس، یه حال و هوای خوب و باحالی پیدا کرده بود. از این قبیل خاطرات، زیاد هست که برای من بسیار شیرین است.
اگه یکی بخواد مثل شما یا سایر شعرا، شعر بگه باید چه چیزی رو در خودش تقویت کنه. اصلا باید چکار کنه. آیا کسی که اصلا ذوق شعرگویی ندارد، میتواند روزی شعر بگوید؟ فرقی نمیکنه چه جور شعری. حالا یا متنهای خیلی زیبا یا شعر نو یا...؟
قریحه شعر و هنر، مثل غرایز دیگر در انسان هست؛ مثل خشم، غضب، محبت، گریه، خنده... بستگی دارد که چه غریزهای در انسان تحریک بشه و به ثمر بشیند. ولی یه وقت انسانی هست که با یک لطیفه، خندش شروع میشه اما انسانی هست که ده تا لطیفه، لبخندش را تحریک نمیکنه و در مسائل غصب و محبت و... هم وجود دارد. شعر هم چیزی جدای از غرایز انسانی نیست. در همه هست، فقط بستگی به این دارد کی برانگیخته شود.
.
چرا شما دیگه شعرهایتان توسط مداحانی مثل آهنگران خونده نمیشه؟
این سؤال را میبایست از خود آقای آهنگران و دیگر مداحان پرسید.
چرا نسبت به سالهای پیش کمکار شدهاید. مقصودم حضور در گردهماییها و شعرخوانیها و صداوسیماست. دیگر اینکه به کدام شعرا از میان معاصرین علاقه دارید؟
من کمکار نشدم. منتهی من در صداوسیما کارهای نیستم که بخوام برای خودم در صداوسیما برنامه بگذارم. این بستگی به عوامل صداوسیما داره. به مدیران شیکهها و به مدیران پخش و تهیهکنندههای صداوسیما و برنامههای صداوسیما بستگی دارد. هر وقتی که گفتند در حد توانمان فرصت کردیم در خدمتشان بودیم آن هم به عشق مردم و اما در میان شعرای معاصر، بنده عشق و علاقهام به استادم یوسف علی میرشکاک، بیشتر از دوستان دیگر است.
اگر قرار باشه، روزی دیگه شعر نگویید، چه خواهید کرد؟
اگر قرار باشه شعر نگم، یقینا سینه خاک خواهم خوابید.
شما خیلی سیگار میکشید و این کثرت استعمال سیگار، این شایبه را ایجاد میکند که شما اعتیاد به مواد مخدر دارید. در اینباره به صورت شفاف برای خوانندگان توضیح بفرمایید.
آیا بعضی از عرفا و علمای حال حاضر ما که سیگار به سیگار میکشیدند، اینها هم معتاد بودند؟ آیا فقط سیگار دلیل بر اینه که هر کسی سیگار بیشتر کشید، حتما معتادتره؟ بنده جز سیگار، به هیچ چیزی دیگهای اعتیاد ندارم.
برخی افراد با توجه به ظاهرتان از شما به عنوان صوفی (درویش) یاد میکنند. نظرتان در این زمینه چیه؟
در میان لجه خون ماهیم... یا علی درویش روح اللهیم.
بعضی دوستان مطرح میکنند که شاعر اهل بیت، باید ظاهری ساده و در عین حال معنوی داشته باشه شما برای ظاهر خودتان، همچون موهای بلند سیبلهای بلند و محاسن بلند چه پاسخ و توجیهی دارید؟
والله ما این ظاهر معنوی را نفهمیدیم به چه طریقی هست. ما اگر تاریخ انبیا و اولیا را نگاه کنیم اکثرا گیس بلند و محاسن بلند دارند و فکر نمیکنم، چیزی را که شرع مقدس اسلام نهی نکرده باشد خلاف معنویت باشه. یعنی اگر جایی هست که مثلا گیس بلند و ریش بلند خلاف شرعه و یا مثلا دستور پیغمبر که مشخص کرده باشد اگر حدیثی هست ما بشنویم و بدانیم ما هیچ مشکلی نداریم و کوتاه خواهیم کرد.
شما برای ظاهر خود، به چه کسی اقتدا کردهاید؟
یا علی جان مقتدای من تویی.. فاش میگویم خدای من تویی
در تو تصویر خدا را دیدهام.. در صدا، صاحب صدا را دیدهام
شما در عرصه شعر و شاعری، وارد سیاست هم شدهاید و اشعار سیاسی هم سرودهاید؟
این اشعار سیاسی منظور چیه؟ اگر این هست که به سمت حزبی و گروههای سیاسی متمایل باشم. نه، چون من سعیم در این است که فقط و فقط در خط رهبری باشم و هر چیزی که بخواد به نظام ضربه بزند، در حد توان خودم دفاع کنم. از نظام با اسلحه خودم که شعر هست دفاع کنم. این نیست که حالا بیام سمت این جبهه یا آن جبهه یا از این حزب یا آن حزب برای یک کدام از این احزاب چه چپ و چه راست چه این ور چه اونور، بخوام سینه بزنم و با این بخوام حزبهای دیگر را بکوبم. شعر من سیاسی هست اما حزبی نیست.